خواب امروز
امروز عصر یه خواب خیلی وحشتناک و واقعی دیدم. اینقدر واقعی که با گریه از خواب بیدار شدم. خواب دیدم که سر دستشویی بودم و یه دفعه خونریزی شروع شد. من داشتم به خودم میگفتم چیز مهمی نیست، شاید یه مقدار کمش طبیعی باشه. تا وقتی بچه توی رحم باشه، خطری تهدیدش نمیکنه. ولی یه دفعه خون شدت گرفت و وسط خونریزی، دیدم که بچه ام افتاد کف دستم. در عرض چند ثانیه... فقط گریه میکردم و جیغ میکشیدم و التماس میکردم که این چیزی که دارم میبینم واقعی نباشه. ولی خیلی واقعی بود. بیش از حد واقعی، رنگ خون، بوی خون، لزج بودنش، گرم بودنش، همه رو با همه وجودم میتونستم حس کنم. به خودم اومدم که دارم داد میزنم و باصدای داد خودم از خواب بیدار شدم. هیچ وقت فکر نمیکردم اینطور حسی داشته باشم. از اول بارداری تا الان، خیلی خونسرد و بی خیال بودم. همیشه فکر میکردم تا وقتی که ندیده باشمش نمیتونم بهش حسی داشته باشم. ولی همه اینا از وقتی تکون خوردن ها و وول خوردن هاش رو حس کردم عوض شده. برام موجودیت پیدا کرده و حس از دست دادنش اذیتم میکنه. نمیتونم تصور کنم اون کسانی که سقط رو تجربه کردن، از همون هفته های کم یا نزدیک تولد، فرقی نمیکنه، با چه طوفانی از احساساتی مواجه شدن که شاید هیچ کس بجز یه نفر مثه خودشون نمیتونسته اون حجم از عاطفه رو درک کنه. از حد تصورم خارجه...امیدوارم هیچ وفت تجربه اش نکنم.
یادداشت روز
همه تلاشمون برای اینه که بقیه رو دنبال خودمون بکشونیم. ولی قضیه دقیقا همینجاست چون این تلاش بیهوده است. اونی که نخوادت، جلوی چشمش هم باشی نمیخوادت. باید بری. اونی که بخوادت هرجا بری دنبالت میاد.
مطالعات قبل از ازدواج
چند سال پیش که هنوز ازدواج نکرده بودم، برای ذخیره یه سری از مطالبی که در زمینه ازدواج میخوندم یه کانال تلگرام برای خودم ساختم. اما بعد از ازدواج این کانال همینطوری باقی موند تا اینکه گهگاهی به دوستانی برمیخوردم که در شرایط مشابه بودند و کمک مشورتی میخواستند در این زمینه و به عنوان یه منبع مطالب اون رو اختیارشون میگذاشتم.الان تصمیم گرفتم که این مطالب رو از آرشیو تلگرامم دربیارم و یکم عمومی ترش کنم.
کتاب- روابط متکامل زن و مرد
خلاصهای از کتاب «روابط متکامل زن و مرد» استاد صفایی حائری:
در انتخاب همسر، معیار و میزان انتخاب، همان خصوصیات و نکتههایی است که برای تو مهم است. زیبایی، صدا، اندام و حالتهایی که برای تو مهم هستند نمیتوانی به آن بیاعتنا باشی، مگر آنکه از آن عبور کرده باشی و گذشته باشی. پس تا هنگامی که اسیر هستی، به تقلید پرواز نکن و مطمئن باش که بتهای تو را هرچند که به آن دست بیابی، میشکنند و در این دنیا برایت دلخوشی نمیگذراند.
نقطه ضعفهای تو باعث اسارت تو و تسخیر تو میشود. کلید فتح قلعهی دلها، تعلقها و ضعفهای آنها است.
در محبت یا گفتوگو حد نگه دار، تا آنجا که هنوز به جملههایی از تو مشتاق هستند، خاموشی تو شیرین است. به همان اندازهای محبت و اقبال داشته باش که طرف تو نیاز دارد، نه به اندازه ای که تو داری. هنگام راحتی و انس، در دل بهار زندگی از پاییز هم یادی بکن. این توجه، تعلق و دلبستگی را ضعیف میکند و تو را آماده میسازد و برای حوادث، مصونیت میبخشد. در لحظههای خوشی و شادی، برای دیگران هم سهمی بگذار و اگر مزاحم تو شدند سختگیر نباش، که گذشت از خوشیها، تو را به خوبیها میرساند.
اگر میبینی که یک روش حاصل نمیدهو، تکرار نکن و سماجت نکن. یکدنده راه نرو، که شرایط، سرعتها و حتی توقفها را میطلبند.
قهر و تندی مکرر، جسارت میآورد و حرمتها را میدرد. پس از جذب و دلبستگی، قهر میتواند اهرم مفیدی باشد.
مادر و پدرت را در برار همسرت مگذار. خواستههای آنها و دوستانت را با زبان خواستههای خودت مطرح کن.
فرزندان خود را راهرفتن بیاموز، به دوش نکش. میان آنها و مشکلاتشان حائل نشو. بگذار مشکل را تجربه کنند و راه حل را بیاموزند. از دور به آنها راه بهتر را غیر مستقیم بیاموز، تا اعتماد به نفس و تجربهاندوزی آنها لطمه نبیند.
سه شنبه 16 خرداد
به نظرم بدترین اتفاق های زندگی اونهایی هستند که باعث میشن به بودنت، به هویتت، به اعتقاداتت و راهت توی زندگی شک کنی. و شاید بدترین آدمهای زندگی هم اونهایی باشن که این اتفاقات رو برات رقم میزنند.
دی توکس فضای مجازی
تصمیم گرفتم یه دوره جدید شروع کنم و از بچه ها بخوام که فضای مجازی رو حذف کنن یا حداقل کمترش کنن. ولی به این نتیجه رسیدم که اگه خودم نتونم و یا واقعا اعتقاد نداشته باشم که این کار خوبیه و نتایج خیلی خوبی هم داره نمیتونم از این بندگان خدا بخوام که این کارو بکنن. بنابراین در راستای این تصمیم، اقدام به دی اکتیو کردن اینستاگرامم کردم. البته اکانت کاریم هنوز هست. ولی خوب به لطف کند بودن و داغون بودن قندشکن ها، رسما دیگه کاربرد خودشو از دست داده. اگه واقعیتش رو بخوام بگم هم خیلی تمایلی ندارم که مدام به روزش کنم. حالا اهمیتی نداره که الگوریتم اینستا یه جور دیگه کار میکنه و پیچم بالا نمیاد. دوست ندارم با آپدیت کردن های الکی و استوری های پشت سر هم وقت آدم ها رو بگیرم. بنظرم پست گذاشتن و آموزش ریاضی توی اون پست ها هم نمیتونه کمکی بهشون بکنه. شایدم خیلی قدیمی فکر میکنم. ولی بنظرم کلا نمیشه با ابزاری مثه اینستاگرام به یادگیری عمیق دست پیدا کرد. برای رسیدن به یادگیری عمیق اتفاقا باید از اینستاگرام بیرون اومد.
شنبه 23 اردیبهشت
وقتی میتونم باور کنم که داغ کردن و حرص خوردن آدمها از سر عدالت خواهی و رفع تبعیضه که ببینم اونجایی که بی عدالتی به نفعشون رقم میخوره هم صداشون بلند میشه.
عید 1402
اونهایی که خارج از کشورن شاید به احتمال کمتری متوجه حال و هوای الان باشن و به احتمال بیشتری این حال و هوا رو چند ماه قبل برای سال نوی میلادی تجربه کردن.(واقعیتش نمیدونم چه حالی داشتن و دارن. چون فکر میکنم هر فکری بکنم نمیتونه کاملا درست باشه. ممکنه شیفت پیدا کرده باشن به سال میلادی یا ممکنه حتی بیشتر از مایی که هنوز ایرانیم پیگیر و درگیر حال و هوای ایران باشن.)
The perfection
راستش من آدم کمالگرایی ام. البته نه به شیوه مطلوب که همه چک باکس هام تیک بخورن. بلکه کاملا به شیوه نامطلوب و فلج کننده. از شدت تمایلم برای انجام کارها به پرفکت ترین شکل ممکن کم پیش بیاد معمولا وارد پروسه انجام اون کار بشم.
My Gmail acount
خیلی وقت پیش بود که برای خالی کردن gmail برای فضای بیشتر، سراغ اولین ایمیل ها رفتم تا اون ها رو پاک کنم و به خروارها خروار مطلب و پاورپوینت های هشت بهشت و لینک ها و اطلاعات دیگه برخوردم که یه زمانی عادت داشتم برای همه بفرستم. ایمیل هایی که معمولا جوابی نداشتند و شاید تعداد کمی از سر ادب و رودربایستی رپلای میکردند:«خوب بود» یا «چه باحال». و بعضی ها هم درجواب اونها ایمیل هایی دیگه ای میفرستند. یادم میاد زمان خیلی زیادی طول کشید تا بتونم همه اون ایمیل های وارده رو هم بخونم. حتی یادم میاد بعد از فارغ التحصیلی کارشناسی بود که یه روز تصمیم گرفتم همه اون ایمیل ها رو باز کنم و حتی به بعضی هاشون بعد از چندین سال جواب هم دادم...
تجربه من از هشت ماه ورزش
من تقریبا از اواخر خردادماه تا الان ورزش و باشگاه رو شروع کردم. از روز شنبه تا چهارشنبه روزی یک ساعت ونیم تمرین داشتم. کلاسی که میرم چند نوع ورزش رو به صورت ترکیبی انجام میده، مثل پیتلاتس، فیتنس، اچ آی تی، توباتا، تمرینات اینتروال و ایستگاهی و از این دست حرکات.
اهمال کاری یا اندر حکایت عقب انداختن امور جاریه
چرا کارم رو عقب میندازم؟ این سوالی هست که بعضی از ماها دائم داریم از خودمون میپرسیم و دلیلش رو نمیدونیم. عقب انداختن کارها عمدتا برمیگرده به سخت بودن شروع کار و توقع تموم کردن سریع و سیرشون. در واقع مهمترین علت تعلل آدمها توی انجام کارهاشون همین کمالگراییه.
کتابخوان جدید فیدیبوک (F2): بخریم یا نخریم؟
درسته که هیچ چیز، واقعا هیچ چیز برابری نمیکنه با حس لمس صفحات کاغذی کتاب موقع ورق زدنشون، یا بوی صفحات کاغذی وقتی که کتاب رو تازه میخری، یا تا زدن گوشه صفحه ای که یه جمله قشنگ برای تو داشته، یا تپل شدن کتاب بعد از خوندنش و جا نشدنش توی قفسه کتاب، یا اصلا چرخیدن توی کتابفروشی ها وسط قفسه های کتاب ولی کتابخوان هم وسیله خوبیه برای کتاب خوندن و میتونه کمک کنه همچنان لذت مطالعه همراه ما باشه. مخصوصا که توی خیلی از شرایطی که نمیشه کتابی همراه داشت میشه ازش استفاده کرد.
دستهبندی
-
روزمرگی ها
(۱۷)-
As a mom
(۱)
-
-
یادداشت ها
(۸) -
زنگ انشا
(۶) -
خوانده ها
(۲۶)